دوست داشتن خود!

دوسست دارم را من دلاویزترین شعر جهان یافته ام ...مرحوم نوری ترانه قشنگی با این شعر خونده ...روحش شاد ...

مینیاتور ....


عاشق نقاشیهای این سبکی ام ...کاش دنیا هم همینقدر لطیف بود...

کارای روزمره !

من امروز پرحرف شده ام ..نمیدونم هم چرا ...بهر حال خانومه که اومدنش کنسل شد ...منم رفتم سراغ تمیزی آشپزخونه ...تا الن گاز و داخل ماکروفرو تمیز کردم و همینطور سینک رو ...بعلاوه نهار درست کردن و ظرفا ...همین ...هنوز تو حیرتم مژی جونم چه جور تودوساعت اینهمه کار رو سر وسامون میده ...

یه چیز دیگه هم بگم ...این چن وقته که من و همسری بینمون شکراب بود اوضاع نظافتی بدتر شده ...یعنی مثلا دیوارای دستشویی و حموم که مرتب میشستم الن باید شسته بشه ...اثرصابون و اینها هست ....یا گردگیری کمی عمقی تر لازم داره خونه ....

اهل و عیال خوابیدن ..منم که وسط کارا اومدم اینجا ...برم به بقیه امور مهم  م م ل ک ت (ازجمله شستن سرویسها) بپردازم!!!!!!!!!!!

خود را دوست بدار!!

میدونین چیه اینکه میگم من خودمو دوس ندارم یا دوس دارم بیشتر دوس داشته باشم ریشه های قدیمی تری داره ...برا امروز و دیروز نیست ....خب آدم یا بهتر بگم یه بچه چجوری میفهمه که دوس داشتنیه ؟....قاعدتا وقتی بهش نگاه محبت آمیز بشه یا اینکه وقتی ناتوانه و گریه میکنه ٰ بهش برسن و یا اینکه مثلا تنهاش نزارن یا هرچی ..بهر حال نوعی مراقبت باعث میشه که ما فک کنیم خواستنی هستیم و بعد هم خودمونو دوس داشته باشیم ....از نظر من هم مادر بهترین آدمیه که میتونه این خواستن بی قید و شرطو بده به بچه ....یعنی حتا تو کلاسای آقای سلطانی میگفتن بینی بچه رو با اخ و پیفپاک نکنین ...تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!...بهر حال ...تو خونه ما شرایط جوری بود که من اینو حس نکردم (نمیخوام درباره اینکه اصولا وجود داشت یا نداشت ٰ صوبت کنم ) ...من حس نکردم ...اینه که اینا ریشه های عمیقتری داره ...درسته که اونقدی خودمو دوس داشتم که فرضا معتاد نشم !!!!!!...اما اونقدی هم خودمو دوس نداشتم که بتونم در برابر رفتارای غلط همسری یا دیگران زودتر موضع معلومی بگیرم یا از سلامتی ام درست وحسابی مراقبت کنم ...اینا مساله عمیقتریه و ظریفتر....من الن دارم سعی میکنم که کمتر به خودم سخت بگیرم ...که شامل خیلی مسایل میشه ....اما تا مطلوبم فاصله دارم ...حرف در این باره زیاد دارم و فک میکم ریشه خیلی از مشکلاتو سختیهایی که تا امروز تجربه کرده ام از همینجا آب میخوره ...شاید یه وقتی بیام و بگم ....مهمترین مساله ای که الن دارم ٰ سرزنش خودمه ....خیلی مستعد اینکار هستم متاسفانه ...مثلا اون روز که تن ماهی منفجر شدد ٰ چه فحشهایی که به خودم ندادم ....کلا این والد درونم خیلی سختگیره ...یکی این کودک درونو  رو از زیر کتکاو فحشاش نجات بده لطفا !!!!!!!!

دو س دارم بدونم اونایی که خودشونو دوس دارن چه جوری با خودشون حرف میزنن ...که ممکنه  در ظاهر نصف من نوعی هم توانایی نداشته باشن ـحالا تو هر زمینه ای حتا آشپزی ـولی به خودشون یه جوری میبالن که آدم کیف میکنه  ....مثال زنده اش یکی از بستگان هست که خونش یه بار بزرای ما املت درست کرد اما چنان به به و چه چه ای میکرد وتعریف میکرد که میگفتی بوقلون بریون گذاشته تو سفره !!!!!...در مقابل من که چن نوع غذا و دسر درست میکنم و میگم که ببخشین دیگه !!!!!!!!!!...در مجموع فک کنم آدم خودشو زیادی دوس داشته باشه و "جون عزیز"‌باشه بهتره تا خودشو کم دوس داشته باشه ...

یا مثلا یکی از همکارای من هر روز جلوی آینه قربون صدقه خودش میرفت مثلا ....نمیدونم حالا چه اثری داشت واقعا ...

یه همچین چیزایی مد نظرمه ...فک کنم اونای که خودشونو دوس دارن و درونا عزت نفس دارن یه جور دیگه با خودشون صویت میکنن ...یعنی سرزنش خودشون تو برنامه شون نیست ...کاری که من از صب تا شب دارم انجام میدم!!!!!!!!!!!

عزت یا اعتماد کدوم ؟

عزت نفس چيست؟چه تفاوتي با اعتماد به نفس دارد؟


دامنه تعریف عزت نفس بسیار وسیع و پیشرفته است، اما آنچه که همه متخصصان در مورد آن توافق نظر دارند، آن است که افراد دارای عزت نفس بالا، برای خویشتن ارزش قایل بوده و همواره صفات و نکات مثبت شخصیت خود را مورد تقدیر و ستایش قرار می دهند.

افراد داراي عزت نفس بالا، براي خويشتن ارزش قايل بوده و همواره صفات و نکات مثبت شخصيت خود را مورد تقدير و ستايش قرار مي دهند

از عزت نفس به عنوان احساس ارزشمند بودن یاد شده که از مجموع افکار و احساسات، عواطف و تجربیات خودمان در طول زندگی ناشی می شود و این احساس هم بر اساس آگاهی ها یا برداشت های ما از خودمان است و آن هم به نوبه خود بیشتر ناشی از تجربه های اجتماعی ماست. اگر بخواهیم عزت نفس را به طور جزیی تر مورد توجه قرار دهیم باید اشاره کنیم که افراد حائز این خصوصیت:

- نگرش مثبتی نسبت به خود دارند

- ارزش بالایی برای خود قائلند

- توانایی های خود را به درستی شناخته و به آنها قانع هستند

- این دسته از افراد معتقدند که بر مولفه ها و جنبه های مختلف زندگی خود کنترل داشته و می توانند به آنچه که علاقه و آرزو دارند، دست یابند.

افراد دارای عزت نفس بالا، برای خویشتن ارزش قایل بوده و همواره صفات و نکات مثبت شخصیت خود را مورد تقدیر و ستایش قرار می دهند

- به علاوه، این دسته از افراد سازگاری خوبی با اطرافیان داشته و کمتر با آنها وارد چالش و مشکل می شوند.

اما از طرف دیگر ضعف در عزت نفس توام با احساس ضعف و ناتوانی و حتی افسردگی است.

اما پیش از آنکه وارد این مبحث شویم بهتر است این نکته را خاطر نشان کنیم که علی رغم انچه که تا به حال در متون مختلف مشاهده کرده اید که همواره عزت نفس و اعتماد به نفس به معنای دو واژه مترادف به کار می روند اما میان این دو اصطلاح تفاوت قابل ملاحظه ای وجود دارد.
وجوه تمایز عزت نفس و اعتماد به نفس

اعتماد به نفس و عزت نفس مفاهیم پیچیده ای هستند و با وجود اینکه با یکدیگر مرتبط هستند اما دقیقا شبیه به هم نیستند.
این در حالی است که این دو عبارت به جای یکدیگر به کار برده می شوند. تعریف اعتماد به نفس بسیار محدودتر از عزت نفس است، اما به طور کل، اعتماد به نفس به عقیده یک فرد درباره توانایی ها و اسنادهای او در توجه به ابعاد خاص خود یا موقعیت های خاصی که با آن مواجه می شود، بر می گردد که به اعتماد به نفس فرد اشاره دارد. اما عزت نفس به معنای داشتن احساس ارزشمندی یا احساس خوبی در مورد خود و یا احساس کارایی یا شایستگی تعریف شده است. عزت نفس اعتماد به توانایی هایمان برای فکر کردن، اعتماد به توانایی هایمان در مقابله با چالش های بنیادی و اساسی زندگی و اعتقاد به حق مان برای موفقیت و شادکامی و همچنین احساس شایستگی، استحقاق دفاع از نیازها و خواسته ها و دستیابی به ارزش اطلاق می شود.

مثلا یک فرد ممکن است به طور کلی یک سطح ثابت از عزت نفس را دارا باشد؛ اما وقتی در مقابل یک گروه بزرگ از تماشاگران قرار می گیرد اعتماد به نفسی نداشته باشد.

حال که متوجه تفاوت میان عزت نفس و اعتماد به نفس شدید فکر می کنید چگونه می توان عزت نفس را در افراد پرورش داد؟

آنچه که مسلم است کیفیت عزت نفس افراد، بستگی به سبک زندگی آنها دارد. شکل گیری عزت نفس، از کودکی آغاز گشته و در سراسر زندگی، ادامه می یابد. این عزت نفس بر تمام جنبه های زندگی یک فرد از جمله تصمیم گیری، انتخاب رشته تحصیلی، دوست یابی، نحوه ا رتباط با اطرافیان، انتخاب همسر، شیوه فرزند پروری و... تاثیر خواهد گذاشت.

یک نمونه از مظاهر عزت نفس بالا، را می توان در انتخاب سبک زندگی افراد مشاهده نمود. فردی که بر خلاف عزت و فرهنگ جامعه خود یک شغل غیر سنتی را انتخاب می کند، برای مثال زنی که تصمیم می گیرد خلبانی را به عنوان شغل آینده خود برگزیند، و برای این کار حاضر است تمام سختی های این شغل را تحمل کند، نیاز دارد که برای اتخاذ این تصمیم، عزت نفس بالایی را برخوردار بوده و حتی به طور معناداری با مخالفت های اطرافیان مقابله می کند.

عزت نفس مفهوم یک واکسن اجتماعی را به خاطر می آورد، بعدی از شخصیت که به افراد قدرت می دهد و در برابر کمبودها و نقصان های آنها و رفتارهای ناشایست اجتماعی محافظت شان می کند
اکثر کسانی که در دنیا می شناسیم و آنها را در موقعیت های بالای اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و... مشاهده می کنیم، از یک عزت نفس بالا بهره می برند. زندگی همیشه زیبا نیست و تمام تلاش های ختم به موفقیت نمی شود. با این حال عزت نفس، حرکت در دشواری های زندگی را برای ما راحت و میسر می کند.
عزت نفس: واکسن اجتماعی

تحقیق و بررسی در خصوص عزت نفس مفهوم یک واکسن اجتماعی را به خاطر می آورد، بعدی از شخصیت که به افراد قدرت می دهد و در برابر کمبودها و نقصان های آنها و رفتارهای ناشایست اجتماعی محافظت شان می کند. خانواده یک عامل مهم در رشد عزت نفس است. سال های ابتدایی در ایجاد یک عزت نفس درست و پایدار، در اشخاص بسیار مهم است. والدینی که عزت نفس بالایی دارند در پرورش عزت نفس در فرزندانشان بسیار تأثیرگذار هستند. جو مدرسه نیز نقش مهمی در رشد عزت نفس در دانش آموزان دارد. افرادی که در خود احساس عزت نفس بالایی می کنند کمتر در رفتارهای مخرب مانند سوء استفاده از کودکان، استعمال سیگار و مواد مخدر و... مشارکت دارند. دخترانی که عزت نفس بالایی دارند به ندرت گرفتار ازدواج های زود هنگام و بی موقع می شوند و از طرف دیگر همسران و مادران شایسته ای خواهند بود.
سه گام جهت رسیدن به عزت نفس بهتر

پیش از آنکه شروع به بهبود عزت نفس خود نمائید ،ابتدا،به توانایی تغییر آن اعتقاد داشته باشید . لزوما هر تغییری سریع و آسان رخ نمی‌دهد، اما می‌تواند اتفاق بیفتد.
گام اول : خودداری از انتقاد درونی
اولین گام مهم در بهبود عزت نفس،شروع مبارزه با پیامدهای منفی ندای درونی منتقد است. همه ما گاهی اوقات به مواخذه و انتقاد از خود می پردازیم اما در برخی از افراد شدت این رفتار دایمی و شدید تر است و لذا باعث کاهش شدید عزت نفس در آنها می گردد بنابراین اولین گام برای اصلاح عزت نفس این دسته از افراد آن است که میزان گفتگوهای منفی درونی آنها را کاهش داده و به جای آن نحوه صحیح مقابله با کاستی ها و نقاط ضعف را بیاموزیم.
گام دوم : تمرین پرورش خود

خودداری از انتقاد درونی ، اولین قدم مهم است ،اما کافی نیست . از آنجایی که بخشی از عزت نفس ما ، به رفتاری که دیگران در گذشته با ما داشته اند مربوط می شود، دومین قدم به سوی عزت نفس سالم ،آن است که با خودتان به عنوان یک فرد ارزشمند رفتار کنید.

با پرورش و اهمیت دادن به خود به شیو ه‌ای نشان دهید، که ارزشمند ، با کفایت، لایق و دوست داشتنی هستید و این چنین با تجارب یا پیامهای منفی گذشته مبارزه کنید .

پرورش خود از بخش های گوناگونی تشکیل می شود که از مراقبت های اولیه نسبت به خود شروع شده و تا تلاش برای کسب موفقیتهایی که باعث افتخار شما می شود ادامه دارد.

و آخرین پیشنهاد:
از دیگران یاری بخواهید

غالبا ،یاری طلبیدن از دیگران ، مهمترین و نیز دشوارترین قدم به سوی تقویت عزت نفس است .

افرادی که دارای عزت نفس پائین هستند،به دلیل احساس عدم لیاقت نمی توانند از دیگران طلب کمک نمایند . اما از آنجایی که ، عزت نفس پایین ، غالبا حاصل نحوه برخوردی است که دیگران در گذشته با شما داشته‌اند ، جهت مبارزه با پیامدهای انتقادی، که خود حاصل از تجارب منفی گذشته‌اند، نیازمند کمک دیگران خواهید بود.


منبع : اینجا

اعتماد به نفس...

ادامه نوشته

در انتظار2!!!!!

خب ای خانمه که نیومده ...زنگ زد که تا 9/5 میام... مهمون دارم وکمی دیر میرسم ....الن ساعت چنده ؟...هنوز که نیومده!!!!!...الن من میتونم نتیجه بگیرم که ایشون بدقولن یا نه ؟!!!!!!!!!

پ.ن : زنگ زدم امروز دیگه نیاد ...ایشالا تا هفته بعد بگم بیاد ...الن تا بیاد ظهره و راندمان !! نداره دیگه ...

در انتظار...

امروز نشسته ام خونه تا خانومه برا کمک بیاد...از صب یا چه بسا ازشب قبل استرس گرفته ام ....وای نمیدونم چرا ...از اینکه کسی بیاد زیر و بم زندگیمو ببینه اونم تو حالت نامرتب و احیانا کثیف حس خووبی ندارم ..آخه دیده ام بعضی مواقع کارگر قبلیم از کثیفی یه خونه دیگه چنان بد میگفت که نگو..میگفت خانومه معلمه اما خونش ال و بله مثلا کابینت زیر ظرفشویی اش  فلانه و بهمانه .....بگو تو چیکار داری آخه ؟...والا از دست بعضی مردم !!...

خب این استرس من هم  یه جور مرضه دیگه ...خب واسه همین به کارگر پول میدیم دیگه ...مگه نه ؟...

امروز زنگ زدم که سرویس بیاد ستاره رو از خونه ببره کلاس زبان و بعد هم بیاره تحویل بده ....تا حالا خونه نیومده بود ...کمی تو پیدا کردن آدرس مشکل داشته بود ....که حل شد البته ....

گودرتکانی وو

پس از وبلاگ تکانی ٰامروز گودرم رو هم خلوت کردم ...از 42 تا الن 30 تا وبلاگ مونده ...اینم زیاده البته ....منتها دیگه دلم نیومد ...

خب علت حذف آرشیو  وبلاگم اینه که فک میکنم گاهی بهتره که آدم از نو زتدگیشو کلید بزنه ....تو زندگی واقعی این نقطه های غطف به صورت ییهو بخشیدن یه سری لباس بوده یا تغییر دکور خونه و اینها ....اینجا هم این مدلی...یه جور نماده که یادم بمونه نمیخوام صبای قبلی باشم .....واقعا غلت دیگه ای نداشت ...باز کردن اون صفحه مدیریت با اونهمه رنج که نوشته بودم ٰ هی تداعی گذشته بود برام ....همین ...

امروز به طور ضزبتی!! رفتم آرایشگاه ...چون واقعا تحمل خودمو تو آینه نداشتم...البته نه اینکه خیلی ناجور باشم هاا ...نه ..ولی کلا ابرو که از شکل خودش خارج میشه ٰ عصبیم میکنه ....

دیگه اینکه امروز سر جمع کردن خونه یه کم به ستاره گیر دادم ....ییهو جورابای همسری رو روی جاکفشی دیدم ....همونجور که داغ بودم میگم نیگا کن هیچ کی به فکر من نیست اینو برام هدیه گذاشته !!...بعد دوتامون خنده امون گرفت ..بعد ستاره میگه خب مامان من چیکار کنم اون که هدیه من نیست که !!!...راستم میگه بچه ام ....فک کنم ناخواسته داشتم دق دلی خالی میکردم....این آقای همسر که به من میگه هرچی برمیداری بزار سرجاش ...خودش بدتره ....درواقع منظورش اینه که هرچی من میریزم و میپاشم شما بزار سرجاش!!!!!!!!!!....

امورات خانه !!!

خب الن همسری و ستاره رو فرستادم برن پارک ....خودم یه کم تو نی نی سایت چرخیدم ..راستش اینه که همسری بهم گفته که از روند خونه داری ام راضی نیست و بنابراین منم به تکاپو افتادم که امور رو بهتر کنم ...اما دقیقا نمیدونم از کجا شروع کنم ؟....

اول فک کردم کارای خونه رو تقسیم کنم مثلا

پخت  و پز و شستن ظروف و جمع و جور کردن یا اینجور کارا که روزانه باید انجام بشه

دیگه کارایی مث جاروبرقی یا شستن سرویسا یا تمیز کردن گاز که هر چن وقته

دیگه هم کارایی مث تمیزکردن داخل کمدا و کشوها یا اینجورکارای خونه تکونی


با اینحال که میشه رو اینا برنامه ریزی کرد ...حس میکنم یا تنبلیم میاد یا از برنامه ریزی فرار میکنم ...یعنی این کارا  رو انجام میدم منتها بدون برنامه ریزی خاص....البته کارای روزمره که مرتبه ...منتها اون کارایی که چنوقت یه باره اغلب به تعویق میافته ...مثلا یکی از دوستان روزای خاصی رو تو هفته اینکار رو انجام میده ....منتها من نمیتونم یا شاید فک میکنم نمیشه ...مثلا یه روز تو محل کار له و لورده میشی از نظر روحی کوبیده میشی ..خب معلومه که نهایتا بتونی که خوشبرخورد بمونی و با بچه و همسرت مهربون باشی وو غذایی بپزی یا کمی امور روزمره ...همین ...

یا یه روز ممکنه بیای خونه و بچه مریض باشه یا اون روز بهوونه گیر باشه و توجه اضافی بخواد ...یا فرضا تو مدرسه یا کلا بیرون مساله ای داره که رسیدگی میخواد ....

گاهی هم به هرصورت توان جسمی کمتری داری ....

اینه که همه روزام یه جور نیست ...گاهی دلم میخواد میشد که تو خونه یه ماهی بمونم همه چی رو سامون بدم و بعد برم ..البته نمیدونم ممکنه زیاد نامرتب هم نباشیم اما بهر حال معجون خستگی روحی و جسمی همیشه هست ...واقعا بیشتر روزا کار مفیدی برای خودم انجام نمیدم ...نهایتا کمی نت اومدنه ....مثلا همین امروز میخواستم برم آرایشگاه که ستاره خانوم خوابید ..خب منم نمیشد که تنهاتش بزارم یا بیدارش کنم ...پس نرفتم ...در حالیکه واقعا دوس داشتم برم و برای روحیه ام خووب بود ...از اینجور مسایل تو زندگیم زیاده که برنامه ریزی درست وحسابی نیست ....خب من تایمی بیرون هستم که بای برای بقیه اش سفت و سختتتر برنامه ریزی کنم ....اما گاهی از این برنامه ریزی خسته میشم .....الن واقعا حوصله نداشتم که با همسری و ستاره برم پارک ...میرم خودم از همه خسته تر حس میکنم ...خب نمیرم حداقل !!!....

واقعا حس میکنم مدتیه توان جسمی قبل رو ندارم ....شاید علتش اینه که زمانی خیلی تراکتوری !!  کار میکردم ....یا هر علت دیگه ای ..اما اینو میدونم که امروز واقعا حوصله نداشتم برم آشپزخونه رو تمیز کنم ...غذا میپزم اما ساده ترین غذا و در حد رفع گرسنگی نه اینکه تزیین و ذوق باشه ...نمیدونم دلمرده شده ام انگار ....میدونم قرار بود از این حرفا نگم ...اما واقعا حسم همینه ....

اون روز که رفتیم استخر بعدش چنان خوابی من رو با خودش برد که من آرزو میکردم همیشه اونطور بخوابم ...شاید زیاد از فکرم کار میکشم وخستگیم بیشتر فکری باشه ...یعنی روحی باشه ...واقعا نمیدونم ....حالا علتش به کنار ...درمانش چیه ؟...اونم نمیدونم ...کلاس و ورزش و اینها هم حوصله شروعشو ندارم ....چی شده نمیدونم خودمم...نکنه دارم افسرده میشم یا شاید فقط خستگیه ....نمیدونم ....

آشپزخونه

خب همسری عزیز دیشب اومده آشغالا رو ببره ...اونا رو از سطل بیرون آورده گذاشته کنار ...تموم آشپزخونه رو کثیف کرده ....نمیدونم چرا اینروزا تو خونه ما از این اتفاقات گند آمیز!!! زیاد میافته ...اونم از تن ماهی اون روز که  مجبور شدم پرده آشپزخونه رو باز کنم و بشورم ..اینم از امروز ...

مطلب ادامه هم داره ...

ادامه نوشته

به آفتاب سلامی دوباره خواهم کرد...

سلام ..

امروز تموم آرشیو وبلاگو حذف کردم ...همینجوری واقعا ...حس کردم به خونه تکونی احتیاج دارم ...کم کم لینکا رو هم اضافه میکنم ایشالا ....ممکنه چن وقتی طول بکشه تا تموم لینکا اضافه بشه ....

پ.ن : حالم خووبه ...از این تصمیم هم راضی ام ....